<-PostContent->

شیمی

خوش خیال كاغذی

 

دستمال كاغذی به اشك گفت:
قطره قطره‌ات طلاست
یك كم از طلای خود حراج می‌كنی؟
عاشقم.. با من ازدواج می‌كنی؟

 

اشك گفت: ازدواج اشك و دستمال كاغذی!؟
تو چقدر ساده‌ای خوش خیال كاغذی!
توی ازدواج ما، تو مچاله می‌شوی
چرك می‌شوی و تكه‌ای زباله می‌شوی
پس برو و بی‌خیال باش
عاشقی كجاست؟ تو فقط دستمال باش!

دستمال كاغذی، دلش شكست
گوشه‌ای كنار جعبه‌اش نشست
گریه كرد و گریه كرد و گریه كرد
در تن سفید و نازكش دوید خون درد

آخرش، دستمال كاغذی مچاله شد
مثل تكه‌ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرك و زشت مثل این و آن نشد

رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاك بود و
عاشق و زلال
او با تمام دستمال‌های كاغذی فرق داشت
چون كه در میان
قلب خود دانه‌های اشك كاشت.

 


برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:شعر-خوش خیال كاغذی -عاشقانه, | 10:21 | نویسنده : rosha |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 34 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.